تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1391 ا 9:14 نويسنده : رضـــــــــا ا

قــول مــی دهــی هوایم را داشتــه باشــی ؟

خنــده دار است .. نــه ؟

تو مـن را هم نــداری 

چــه برســد به هوایم

 


موضوعات مرتبط: دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1391 ا 8:39 نويسنده : رضـــــــــا ا
بچه که بودیم...
بستنی مان را که گاز می زدند، قیامت به پا می کردیم!

چه بیهوده بزرگ شدیم...
روحمان را گاز می زنند و می خندیم...!
 

موضوعات مرتبط: دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : دو شنبه 23 مرداد 1391 ا 8:43 نويسنده : رضـــــــــا ا
منتظر نمی مانم تا تنهایی اسیرم کند!
هر زمان که نیاز باشد
خودم ظرف زندگیم را عوض می کنم

این منم

و زندگی ازآن من است!!!

موضوعات مرتبط: دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : دو شنبه 23 مرداد 1391 ا 8:39 نويسنده : رضـــــــــا ا
همیشه مادررا به مداد تشبیه میکردم
 
 
که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…
 
 
ولی پدر ...
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند
خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …
بیایید قدردان باشیم ...



موضوعات مرتبط: مطالب ، ،

تاريخ : یک شنبه 22 مرداد 1391 ا 10:31 نويسنده : رضـــــــــا ا

دست به دامن خدا که می شوم

چیزی آهسته درون من

به صدا می آید که...


نترس!

از باختن تا ساختن دوباره فاصله ای نیست...





تاريخ : یک شنبه 22 مرداد 1391 ا 8:28 نويسنده : رضـــــــــا ا

 

11


حرف نیست
حجم است
آن که سنگینی می کند روی سینه

واژه نیست
بغض است
آن چه می بندد راه نفس را

کاش گریزی بود ...

 


موضوعات مرتبط: دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : یک شنبه 22 مرداد 1391 ا 8:22 نويسنده : رضـــــــــا ا
قوانین به ما دیکته می شود
که نگاه نکنید
عاشق نشوید
نبوسید و نرقصید
اما آنها یادشان رفته
ما نیاز به ابزارجسم نداریم
چشمهایمان را می بندیم
در خیالمان از هم بوسه میگیریم
نفسهای تکرار دمادم صدای هم است
 عاشقانه در رویا دستهای هم را گرفته و می رقصیم
آنها نمی دانند
که عشق به بند کشیده نمی شود
قانون و جرم سرش نمی شود
بلکه عشاق با چشم های بسته و لب خاموش هم عاشق می شوند

موضوعات مرتبط: دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : شنبه 21 مرداد 1391 ا 12:6 نويسنده : رضـــــــــا ا

اگر مـــی دانستی که چقدر دوســــتت دارمـــ
همه چیز را فدایمـــ مــــــی کردی
همه آن چیز ها که یک عمـــــر بخاطرش رنـــــــــج کشیده ای
و سال ها برایـــــــــش گریسته ای.




اگر می دانســـــــــــتی که چقدر دوســــــتت دارم
همه آن چیز ها که در بنـــــدت کشیده رها مــــی کردی
غــــرورت را... قـــــلبت را... حرفــــت را...



اگر می دانــــستی که چقدر دوستــــت دارمــ
دوســــــــتم مـــــی داشتی
همچون عشــــــــق که عاشــــقانش را دوســــت می دارد.



کاش می دانســـــتی که چقدر دوســـتت دارم
و مـــرا از این عذاب رها مــــی کردی
ای کاش تــــمام اینها را مــــی دانستی ..




 


موضوعات مرتبط: دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : شنبه 21 مرداد 1391 ا 9:35 نويسنده : رضـــــــــا ا


اگر مـــــی دانستی که چقدر دوستـــــــــت دارم
هرگز قلبمـــ را نمــــی شکستــــی
گر چه خانه ی شیــــــطان شایسته ی ویرانــــــــی است.



اگر مـــــی دانستی که چقدر دوستـــــــــــــــــت دارم
لحظه ای مرا نمی آزردی


که این غریبــــه ی تنها، جز نگاه معصومــــت پنجره ای
و جز عشـــــقت، بهانه ای برای زیســـــتن ندارد


ای کاش مـــــــی دانستــــی ...

موضوعات مرتبط: دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : شنبه 21 مرداد 1391 ا 9:33 نويسنده : رضـــــــــا ا


اگر مـــــــــی دانستی که چقدر دوســـــتت دارم
ســــکوت را فراموش مـــــی کردی
تمامــــــی ذرات وجودت، عشـــــــــــــق را فریاد مـــــــــی کرد.



اگر مـــــــی دانستـــــی که چقدر دوســــــتت دارمـــ
چشمهایم را مـــــی شستی
و اشکهایمــــ را با دستان عاشقـــــت به باد مــــی دادی.



اگر می دانستی که چقدر دوســـــــــــتت دارم
نگـــــاهت را تا ابد بر مــــن مــــی دوختی
تا مــــن بر سکوت نگاه تو
رازهای یک عشـــــق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرمـــــــــــ



موضوعات مرتبط: دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : شنبه 21 مرداد 1391 ا 9:32 نويسنده : رضـــــــــا ا
عاقبت "چشم چرونی"....


تاريخ : پنج شنبه 19 مرداد 1391 ا 10:30 نويسنده : رضـــــــــا ا
مشاهدهٔ نمایه
 
تمــــام آنچــــه کـــه از زنــــدگی مــــی خـــواهـــم ؛ 


یکــــ غـــروب پنجشنبــــه پـــاییـــزی ســــت . . .


بــــا پنجـــره ای رو بــــه درختهـــا و کلاغهــــا 


و هــــوای ملــــس و مـــرمـــوز مهــــر ،


بــــا یکــــ فنجـــان چــــای تـــازه دم 


و یکــــ بــــرش بـــزرگــــ از کیکــــ خانگـــی مــــادرم ...


بــــا موسیقــــی دلـــــخواه ،


و خیالــــی کـــه از بـــابت تــــو سخــــت سخــــت آســــوده اســــت ...!! 
 

موضوعات مرتبط: عاشقانه ای برای تو ، ،

تاريخ : پنج شنبه 19 مرداد 1391 ا 9:16 نويسنده : رضـــــــــا ا


نامـه ای عاشـقانه از دکتـر علی شریـعتی

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


با تو، همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند
با تو، آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند
با تو، کوه ها حامیان وفادار خاندان من اند
با تو، زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند
و ابر، حریری است که بر گاهواره ی من کشیده اند
و طناب گاهواره ام را مادرم، که در پس این کوه ها همسایه ی ماست در دست خویش دارد

با تو، دریا با من مهربانی می کند
با تو، سپیده ی هر صبح بر گونه ام بوسه می زند
با تو، نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند
با تو، من با بهار می رویم
با تو، من در عطر یاس ها پخش می شوم
با تو، من در شیره ی هر نبات میجوشم
با تو، من در هر شکوفه می شکفم
با تو، من در هر طلوع لبخند میزنم، در هر تندر فریاد شوق می کشم، در حلقوم مرغان عاشق می خوانم و در غلغل چشمه ها می خندم، در نای جویباران زمزمه می کنم
با تو، من در روح طبیعت پنهانم
با تو، من بودن را، زندگی را، شوق را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را می نوشم
با تو، من در خلوت این صحرا، در غربت این سرزمین، در سکوت این آسمان، در تنهایی این بی کسی، غرقه ی فریاد و خروش و جمعیتم، درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند و گلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند و بوی باران، بوی پونه، بوی خاک، شاخه ها ی شسته، باران خورده، پاک، همه خوش ترین یادهای من، شیرین ترین یادگارهای من اند.
بی تو، من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم
بی تو، رنگهای این سرزمین مرا می آزارند
بی تو، آهوان این صحرا گرگان هار من اند
بی تو، کوه ها دیوان سیاه و زشت خفته اند
بی تو، زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خو به کینه می فشرد
ابر، کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده اند
و طناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند و بر گردنم افکنده اند

بی تو، دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد
بی تو، پرندگان این سرزمین، سایه های وحشت اند و ابابیل بلایند
بی تو، سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است
بی تو، نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار میکند
بی تو، من با بهار می میرم
بی تو، من در عطر یاس ها می گریم
بی تو، من در شیره ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس می کنم
بی تو، من با هر برگ پائیزی می افتم
بی تو، من در چنگ طبیعت تنها می خشکم
بی تو، من زندگی را، شوق را، بودن را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را از یاد می برم
بی تو، من در خلوت این صحرا، در غربت این سرزمین، در سکوت این آسمان، در تنهایی این بی کسی، نگهبان سکوتم، حاجب درگه نومیدی، راهب معبد خاموشی، سالک راه فراموشی ها، باغ پژمرده ی پامال زمستانم.
درختان هر کدام خاطره ی رنجی، شبح هر صخره، ابلیسی، دیوی، غولی، گنگ وپرکینه فروخفته، کمین کرده مرا بر سر راه، باران زمزمه ی گریه در دل من، بوی پونه، پیک و پیغامی نه برای دل من، بوی خاک، تکرار دعوتی برای خفتن من، شاخه های غبار گرفته، باد خزانی خورده، پوک، همه تلخ ترین یادهای من، تلخ ترین یادگارهای من اند.

گروه اینترنتی پرشین استار


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


موضوعات مرتبط: عاشقانه ای برای تو ، دلنوشته و متن ها ، ،
برچسب‌ها: عاشقانه ,

تاريخ : چهار شنبه 18 مرداد 1391 ا 11:40 نويسنده : رضـــــــــا ا
تاريخ : چهار شنبه 18 مرداد 1391 ا 9:5 نويسنده : رضـــــــــا ا
همـچـون ساعـت شنی شــده ام

کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـد

و الـتـمـاس مـیـکــنــد 

یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد

مــن هــم ...

نه ...! !

لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد ! ! !

بــگـذاریــد تــمام شــوم...

موضوعات مرتبط: دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : دو شنبه 16 مرداد 1391 ا 10:21 نويسنده : رضـــــــــا ا
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.

سهراب
 

موضوعات مرتبط: دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : دو شنبه 16 مرداد 1391 ا 10:17 نويسنده : رضـــــــــا ا
تاريخ : دو شنبه 16 مرداد 1391 ا 10:1 نويسنده : رضـــــــــا ا
دوست دارم تا دنیا دنیاست تو واسم بزنی
و من واست بخونم
من واست بزنم

و تو واسم تا آخردنیا برقصی...
 

موضوعات مرتبط: دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : دو شنبه 16 مرداد 1391 ا 8:8 نويسنده : رضـــــــــا ا

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض

صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره ها!

یک طرف پنجره ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست


موضوعات مرتبط: دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : یک شنبه 15 مرداد 1391 ا 22:4 نويسنده : رضـــــــــا ا

 

 

توی این شبای دلگیر تو بیا پناه من باش

توی این شبای دلگیر تو بیا پناه من باش
توی تنهایی شکستم بیا تکیه گاه من باش
دلم از غربت اینجا بی تو بدجوری گرفته
بیا می دونم که یادم هنوز از یادت نرفته

نذار اون نگاه آخر، آخرین وداع ما شه
دل بِده به خواهش من؛ دستامون نذار جداشه
دوباره منو صدا کن ببرم تا لب رویا
بی تو امروز رو نمیخوام ،برسون منو به فردا

 

دوباره منو صدا کن
دلم و بازم بلرزون
هر چی فانوسه بسوزون
شب و از صدات بترسون

نذار این بلور اشکام
طعمه ی خاک سیاه شه
من می خوام عکس من و تو
توی قاب کهنه باشه
پا بذار رو چشم خیسم
شیشه ی این شب و بشکن


گاهی به پچ پچ های باران گوش کن

پچ ِ پچ ِ باران را می شنوی؟
عاشقانه هایش را برای تو فرستاده ست!
گاه در کوچه می رقصد و پای کوبی می کند!
گاه شیشه ی ِ پنجره ی ِ اتاقت را می نوازد…
 و برای قدم زدن، می خواندت
برخیز و خویش را از غمی که تا مرگ ِ احساس می بردت، رها ساز
خیس شو در بارانی که روحت را طراوات می دهد
باران، همه بهانه است
موهبتی ست از سوی ِ خدا
گاه، خدا نیز بهانه می کند
و  مست می شود
برای بارش ِبوسه هایش
و تا آغوش بکشد تو را
از همه ی ِ آن لرزه گناهانی که سبب ِ اندوهت می شوند


موضوعات مرتبط: عاشقانه ای برای تو ، دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : یک شنبه 15 مرداد 1391 ا 9:5 نويسنده : رضـــــــــا ا

میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم!
 در ساحل کنار دریا ایستاده ای ,
 هوای سرد ,
 صدای موج
 انتظار انتظار انتظار
 ... ... به خودت می آیی ,
 یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند ,
 نه دستی که شانه هایت را بگیرد ,
 نه صدای که قشنگ تر از صدای دریا باشد
 اسم این تنهایی است

 


موضوعات مرتبط: دلنوشته و متن ها ، ،
برچسب‌ها: تنهایی ,

تاريخ : یک شنبه 15 مرداد 1391 ا 9:2 نويسنده : رضـــــــــا ا
اتوبان‌ها چه مي‌فهمند از اندوه انساني تنها ،
در حجم يک ماشين.....
که فشار انگشت‌هاي پاي راست‌اش بر پدال،
بستگي به شدت فشار بغض در گلويش دارد...

موضوعات مرتبط: عاشقانه ای برای تو ، دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : یک شنبه 15 مرداد 1391 ا 8:57 نويسنده : رضـــــــــا ا
هرگاه صدای جدیدی سلام می کند
تپش قلب می گیرم!
من دیگر کشش خدا حافظی ندارم
مرا ببخش
که جواب سلامت را نمی دهم
:

موضوعات مرتبط: عاشقانه ای برای تو ، دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : یک شنبه 15 مرداد 1391 ا 8:54 نويسنده : رضـــــــــا ا
گفت دعا کنی،
می آید ...
گفتم آنکه با دعا بیاید به نفرینی می رود؛
خواستی بیایی، با دعا نیا؛
با دل بیا.

موضوعات مرتبط: عاشقانه ای برای تو ، دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : یک شنبه 15 مرداد 1391 ا 8:42 نويسنده : رضـــــــــا ا

گروه اینترنتی ایران سان

 

 

بزرگتر که شدیم مدادهایمان هم تکامل یافتند

تبدیل به خودکارهایی بی رحم شدند

تا یادمان بدهند که هر اشتباهی پاک شدنی نیست!

اکنون اینجایم با پاک کنی یادگار از کودکی

میخواهم پاک کنم این مشق کهنه ی اشتباه را !

ولی نمیتوانم ...

نویسنده:Asemaniha90 group
 



تاريخ : پنج شنبه 12 مرداد 1391 ا 10:31 نويسنده : رضـــــــــا ا


گروه اینترنتی ایران سان

 

 

احساسم را نمي فروشم؛ . . . حتي به بالاترين بها! . . .
ولي . . .

 آنگونه كه بخواهم خرج ميكنم . . . .،براي آنهايي كه لايق هستند .

 



تاريخ : پنج شنبه 12 مرداد 1391 ا 10:29 نويسنده : رضـــــــــا ا


گروه اینترنتی ایران سان

 

 

آدمـها ، مثل ِ سایه اند !
ازشـون فــرار کنی ،
دنبــالت میدوند !
دنبالشون که بــدویی ،
ازت فــرار میکنند !!

 

[ .:: Asemaniha90 ::. ]


موضوعات مرتبط: عاشقانه ای برای تو ، دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : پنج شنبه 12 مرداد 1391 ا 10:21 نويسنده : رضـــــــــا ا


گروه اینترنتی ایران سان

 

 

مردان در سکوت پیر میشوند و در خاموشی اشک میریزند ...
پیاده رو ها را آنقدر میروند تا گم شوند ...

نوشته:

 

[ .:: Asemaniha90 ::. ]


موضوعات مرتبط: عاشقانه ای برای تو ، دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : پنج شنبه 12 مرداد 1391 ا 10:20 نويسنده : رضـــــــــا ا

گروه اینترنتی ایران سان

 

بـــــــدترین کـــــــاری که یه نفــــــر می تــــــونه با دلــــــت بکنــــــه

اینــــــــه کــــــــه باعــــــــث بشــــــه . . . دیگـــــــــه ذوق نکنــــــی

از بــــــودن هیچـــــــکس

نوشته:

 

[ .:: Asemaniha90 ::. ]


موضوعات مرتبط: دلنوشته و متن ها ، ،

تاريخ : پنج شنبه 12 مرداد 1391 ا 9:29 نويسنده : رضـــــــــا ا
.: Weblog Themes By violetSkin :.